به رنگ وسـمه

همه چیز تا اطلاع ثانوی پیرامون مولا خواهد بود.

به رنگ وسـمه

همه چیز تا اطلاع ثانوی پیرامون مولا خواهد بود.

به رنگ وسـمه

Every thing would be about HE
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

میان زهد و رندی عالمی دارم نمی دانم
که چرخ ازخاک من تسبیح یا پیمانه میسازد

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مداحی» ثبت شده است

مجموعه ای از القاب امیرالمومنین علیه السلام که تقریبا به صورت مسجع ردیف شده است:

 

اعلی حضرت - قدرقدرت - شاه قوی شوکت - ماه طلعت - خورشید رایت -سلطان اولیا - سخن گذار منبر سلونی - سرور مطلبی - ابن عم نبی - درهل اتی - مهر برج انما - شهسوار لا فتی - پیشوای انبیا - سید الاوصیا - عماد الاصفیا - رکن الاولیا - عروه الوثقی - کلمه الحسنی - ایه الله العظمی - اول مظلوم عالم - خیرالمومنین - امام المتقین - امام العارفین - اول العابدین - مولی الموحدین - امام الثقلین - رییس الموحدین - سید المتقین - زین الموحدین - ازهد الزاهدین - مولی الکونین - ابوالحسنین - امیرالبرره - قاتل الفجره - امیر عوالم - امیرالمومنین - امام المسلمین - عمود الدین - یعسوب الدین -حبل الله المتین - لنگر اسمان و زمین - جان جهانیان - سرالاسرار - نورالانوار - امام الاطهار - ولی الجبار - نعمت الله علی الابرار - نقمه الله علی الفجار - نباء عظیم - صراط المستقیم - قران کریم - علم اعلام - دریای قمقام - معدن اسرار - نورالانوار - شکننده اصنام - اصل قدیم - فرع کریم - امام حلیم - جنب الله المکین - قیم دین - یدالله الباسطه - نورالله المبین - اذن الله الواعیه - عین الله الناظره - سیف الله المسلول - اسم الله الاعظم - قران الاکرم - صاحب عصا و میسم - شهاب الثاقب - مفرق الکتایب - نقطه دایره المطالب - محی السنه - ابوالایمه - کاشف الغمه - سید الامه - سنی الهمه - قابض الارواح - صاحب لوا - نقطه زیر با - رایة الهدی - باب الهدی - مصاحب انبیا - معلم جبرییل - امیر میکاییل - حاکم عزراییل - سید البشر من ابی فقد کفر - حاکم یوم الدین - غیاث المستغیثین - امان الخایفین - دعای جوشن کبیر - حبیب الله العالمین - سیدالعرب والعجم - خیرالبشر - وجه الله - عین الله - اذن الله - لسان الله - یدالله - باب الله - سیف الله - سرالله - ثارالله - نورالله - روح الله - شمس الله - غیرت الله - قدرت الله - ولی الله - خلیفة الله - عبدالله - اسدالله الغالب - غالب کل غالب - مظهر العجائب - مصدر الغرائب - ابوتراب - زوج بتول - وصی رسول - قائدالغر المهجلین - لنگر آسمان وزمین - نفس الرحمان - نفس الرسول - باب حطه - صدیق اکبر - فاروق اعظم - مولودکعبه - قسیم النار والجنه - صاحب ذوالفقار - شهید محراب - کننده ی در خیبر - حیدر صفدر - حیدر صف شکن - مولای - سیدی - ابی - قائدی - امامی - حافظی - ناصری - دلیلی - ولیی - صاحبی - شافعی - نور عینی - دینی - مالی - اولادی - حیاتی - مماتی - لیله الدفنی - سوالی و جوابی - نکیری و منکری - بشیری و مبشری - برزخی -وادی السلامی - قیامتی - حشری - نشری - حسابی - کتابی - میزانی - صراطی - مرصادی - جنتی

یاجمیع نعماتی و لحظاتی و احوالی

علی ابن ابیطالب صلوات الله و سلامه علیه 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۱۱
کلاغ سفید

مخمس استاد محمد سهرابی (معنی زنجانی) در مدح امیرالمومنین

 

 

آموخت تا که عطر ز شیشه فرار را

آموختم فرار ز یاران به یار را

دل می کشید ناز من و درد و بار را

کاموختم کشیدن ناز نگار را

پس می کشم به وزن و قوافی خمار را

***

گیرم که کرد خواب رفیقان مرا کسل

گیرم که گشت باده ز خستگی خجل

گیرم که رفت پای طرب تا کمر به گل

ناخن به زلف یار رسانم به فتح دل

مطرب اگر کلافه نوازد سه تار را

***

باید که تر شود ز لب من شراب خشک

باید رسد به شبنم من آفتاب خشک

دل رنجه شد ز زهد دوات و کتاب خشک

از عاشقان سلام تر از تو جواب خشک

از ما مکن دریغ لب آب دار را

***

شد پایمال خال و خطت آبروی چشم

از باده شد تهی و پر از خون سبوی چشم

شد صرف نحوه نگهت گفتگوی چشم

گفتی بسوز در غم من ای به روی چشم

تا می درم لباس بپا کن شرار را

***

بازار حُسن داغ نمودی برای که؟

چون جز تو نیست پس تو شدستی خدای که؟

آخر نویسم این همه عشوه برای که؟

ما بهتریم جان علی یا ملائکه

ما را بچسب نه ملک بال دار را

***

این دست پاچگی ز سر اتفاق نیست

هول وصال کم ز نهیب فراق نیست

شرح بسیط وصل به بسط و رواق نیست

اصلاً مزار انور تو در عراق نیست

معنی کجا به کار ببندد مزار را

***

با قل هو الله است برابر علی مدد

یا مرتضی است شانه به شانه به یا صمد؟

هستند مرتضی و خدا هر دو معتمد

جوشانده ای ز نسخه عیسی ست این سند

گر دم کنند خون دم ذوالفقار را

***

ظهر است بر جهاز شتر آفتاب کن

خود را ببین به صفحه آب و ثواب کن

این برکه را به عکسی از آن رخ شراب کن

از بین جمع یک دو ذبیح انتخاب کن

پر لاله کن به خون شهیدان بهار را

***

مَن لی یَکون و حَسبُ یکونُ لدهره حَسْب

با این حساب هر چه که دل خواست کرد کسب

چسبیده است تیغ تو بر منکر نچسب

از انتهای معرکه بی زین گریزد اسب

دنبال اگر کنی سر میدان سوار را

***

کس نیست این چنین اسد بی بدل که تو

کس نیست این چنین همه علم و عمل که تو

کس نیست این چنین همه زهر و عسل که تو

احمد نرفت بر سر دوش تو بلکه تو

رفتی به شان احمد مکی تبار را

***

از خاک کشتگان تو باید سبو دمد

مست است از نیام تو عمر بن عبدود

در عهد تو رطوبت مِی، زد به هر بلد

خورشید مست کرد و دو دور اضافه زد

دادی ز بس به دست پیاله مدار را

***

مردان طواف جز سر حیدر نمی کنند

سجده به غیر خادم قنبر نمی کنند

قومی چو ما مراوده زین در نمی کنند

خورشید و مه ملاحظه ات گر نمی کنند

بر من ببخش گردش لیل و نهار را

***

دانی که من نفس به چه منوال می زنم

چون مرغ نیم کشته پر و بال می زنم

هر شب به طرز وصل تو صد فال می زنم

بیمم مده ز هجر که تب خال می زنم

با زخم لب چه سان بمکم خال یار را

***

امشب بر آن سرم که جنون را ادب کنم

بر چهرهٔ تو صبح و به روی تو شب کنم

لب لب کنان به یاد لبت باز تب کنم

شیرانه سر تصرف ری تا حلب کنم

وز آه خود کشم به بخارا بخار را

***

خونین دلان به سلطنتش بی شمار شد

این سلطه در مکاشفه تاج انار شد

راضی نشد به عرش و به دل ها سوار شد

این گونه شد که حضرت پروردگار شد

سجده کنید حضرت پروردگار را

***

آن که به خرج خویش مرا دار می زند

تکیه به نخل میثم تمار می زند

تنها نه این که جار تو عمار می زند

از بس که مستجار تو را جار می زند

خواندیم مست جار همین مستجار را

***

از من دلیل عشق نپرسید کز سرم

شمشیر می تراود و نشتر ز پیکرم

پیر این چنین خوش است که هست در برم

فرمود: من دو سال ز ایزد جوان ترام

از غیر او مپرس زمان شکار را

***

از عشق چاره نیست وصال تو نوبتی ست

مُردن برای عشق تو حکم حکومتی ست

آتش در آب می نگرم این چه حکمتی ست

رخسار آتشین تو از بس که غیرتی ست

آیینه آب می کند آیینه دار را

***

زلفت سیاه گشته و شد ختم روزگار

خرما ز لب بگیر و غبار از جبین یار

تا صبح، سینه چاک زند مست و بی قرار

خورشید را بگو که شود زرد و داغ دار

پس فاتحه بخوان و بدم روزگار را

***

یک دست آفتاب و دو جین ماه می خرم

یک خرقه از حراجی الله می خرم

صدها قدم غبار از این راه می خرم

از روی عمد خرقه کوتاه می خرم

با پلک جای خرقه بروبم غبار را

***

یک دست آفتاب و هزاران دو جین بهار

یک دست ماه و بهاران هزار بار

یک دست خرقه انجم پولک بر آن مزار

یک دست جام باده و یک دست زلف یار

وقت است تر کنم به سبو زلف یار را

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۲:۰۸
کلاغ سفید

توجه داشته باشید که هر سطر از این شعر یک بیت کامل است.

 

هاء عَلیٌّ بَشَرٌ کیفَ بَشَر رَبّهُ فیه تَجَلَّی و ظَهَر

علی آمد بشر اما چه بشر بشری کوست خدا را مظهر

 

هو و المَبَدءُ شَمسٌ و ضیاء هو و الواجِبُ نورٌ و قَمَر

علی و حق چو ضیاء و خورشید علی و حق به مثل نور و قمر

 

لَیسَ من أذنَبَ یَوماً بِإمام کَیفَ مَن أشرَکَ دهراً و کَفَر

هر که روزی گنه آرد نه سزاست به امامت چه رسد کفر سیه

 

مَن کَمَن هَلَّلَ فی مَهدِ صَبیٰ أو کَمَن کَبَّرَ فی عَهدِ صَغَر

که به گهواره بگفتا تهلیل یا که تکبیر به ایام صغر

 

مَن لَه صاحِبَة کَالزهراء أو سَلیلٌ کَشُبَیرٍ و شُبَر

 

إذ أتی أحمد فی خُمّ غَدیر بِعَلیّ و عَلی الرَّحلِ نَظَر

باز چون گشت محمد به غدیر با علی شد به فراز منبر

 

قال مَن کُنتُ أنا مَولاه فَعَلیّ لَه مولا و مَفَرّ

 

یا علی عَبدُک یَغدو و یَروح مِن مَعاصیه بِخَوفٍ و خَطَر

یا علی بنده ات ام در شب و روز باشد از خوف معاصی به خطر

 

طال ما یَأمَلُ مِنکَ نَظَراً هل أتیٰ مُرتَقِبٌ مِنکَ نَظَر

دیرگاهیست امیدش نگهی است از تو آیا رسد اینش آخر

 

لزَراری کَصَلاة و سَلام شارقٌ عالمَ مَولا هُمَزه

باد بر آنِ کرامت صلوات تا که خور میزندن از مشرق سر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۲:۰۲
کلاغ سفید